شعر حضرت زهرا س

دسته بندی : ,

تقدیم به حضرت زهرا (س)

و

مادر بزرگوارشان حضرت خدیجه کبری(س)
 

 

میان کوچه ها عطر گل و کافور می آید

محمد(ص) دخترم از راه خیلی دور می آید

 

صدای ناله ي خاک است این یا شادی افلاک

نوای تو‌ام سوز نی و تنبور می آید

 

محمد سخت دلتنگم برای حزن لبخندش

به سمت مادر امشب ـ چشم دشمن کورـ می آید

 

بمیرم دخترم این خاکیان بد با تو تا کردند

نفهمیدند از تو آیه های نور می آید
 



بمیرم دخترم بازوی تو تاریخ را لرزاند

صدای ناله ات قلب سیاه میخ را لرزاند
 



علی (ع) امشب قدم در کوچه ها بگذار آهسته

گل پژمرده ات را از زمین بردار آهسته

 

به دور از چشم فرزندانت امشب خسته و تنها

قیامت را ببین بین در و دیوار آهسته

 

قیامت را ببین در این نگاه رو به خاموشی

قیامت را ببین در این گل تب دار آهسته

 

علی جان دخترم را ،نور چشم خاندانم را

ببر در خاک پنهان کن ولی بسیار آهسته!

 

قدم در کوچه دلتنگیت بگذار آهسته

بیاور این امانت را به ما بسپار آهسته!
 



بمیرم دخترم بازوی تو تاریخ را لرزاند

صدای ناله ات قلب سیاه میخ را لرزاند

 

 نغمه مستشار نظامی

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 15:22 | 1 2 3 4 5

 

   موی تو را رسول خدا(ص) شانه می کند

عطرش میان خانه ي مان خانه می کند

 

می دانی آن نگاه زلال این صدای گرم

این خانه را چگونه پریخانه می کند؟!

 

این چادر سفید زمان نماز صبح

یاس مرا شبیه به پروانه می کند!

 

حس می کنم گرفته دلت گرچه ساکتی

دنیا چه با تو ای گل ریحانه می کند

 

بانو نگو که "خسته شدم،وقت رفتن است"

فکرش مرا به جان تو دیوانه می کند

 

فکری به حال خستگی ما نمی کنی

وقتی که قصد رفتن ازین خانه می کنی؟!

 

یاد از تو و کبودی آن شانه می کنم

می میرم آه و موی تو را شانه می کنم

 

تا عطر تو همیشه بماند درین اطاق

در را به روی هیچ کسی وا نمی کنم!

 

باید تو را به منزل امنی رساند عزیز

فکری به حال دفن غریبانه می کنم!

 

کو آن صدف که لایق دردانه ي من است؟

ابریشمی که در خور پروانه ي من است؟!

 

نغمه مستشارنظامی

 

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 15:22 | 1 2 3 4 5

شعر فراق

دسته بندی : ,

 

گاهی اگربا ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی


گاهی اگر در چاه مانند پدر آه!
اندوه مادر را شکایت کرده باشی


گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت، استراحت کرده باشی

 
گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا
آیینه ای را غرق حیرت کرده باشی


در سال های سال دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی


حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی


یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود، حدیثی را روایت کرده باشی

 
یا در میان کوچه های تنگ و خسته
نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی


پس بوده ای و هستی و می آیی از راه
تا حق دل ها را رعایت کرده باشی


پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
تو حاضری، بی آنکه غیبت کرده باشی!

نغمه مستشار نظامی

 

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 15:22 | 1 2 3 4 5

شعر فراق

دسته بندی : ,

او می وزد به حافظه تلخ مرده ها

طوفان نوح می رسد ای سر سپرده ها!

طوفان نوح می رسد و سیل می خورد

چون تازیانه بر رخ سیلی نخورده ها

هرگز به روز آمدنت شک نکرده ام

نام مرا ببر به صف ناشمرده ها

جانها فدای عطر حضور همیشه ات

دستی بکش به آینه خاک خوررده ها

پلکی بزن که نور بریزد به روی ماه

چیزی بگو به خاطر این زخم- گرده ها

فرق است بین راه دل و راه بی دلی

عشق است فرق بین شهیدان و مرده ها!

نغمه مستشارنظامی

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 15:22 | 1 2 3 4 5

شعر فراق

دسته بندی : ,

از بس که درد می کشی و دم نمی زنی
حتی خدا به صبر تو تبریک گفته است
مهتاب اگر هنوز درخشنده مانده است
نام تو را درین شب تاریک گفته است

 نام تو را پرنده به گوش بهار خواند
صدها درخت پیر جوان شد جوانه زد
چتر اقاقیا به سر کوچه ها نشست
گیسوی باغ را نفس باد شانه زد

گیسوی شهر عطر تورا پخش میکند
بی شک عبور کرده ای از این کنارها
دلدادگان رفته کفن پاره می کنند
صوت سلام می شنوم از مزارها

این انتظار پشت زمین را شکسته است
آقا تو شانه های زمان را تکان بده
تنها به دست تو کمرش راست می شود
لطفی کن و دوباره خودت را نشان بده

این انتظار را به بهاری تمام کن
یا ذره ای به ما بده از آن صبوریت
بی تو نفس کشیدن و مردن بدون تو
تقدیرمان مباد که سخت است دوریت!

نغمه مستشارنظامی

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 15:22 | 1 2 3 4 5

شعر فراق

دسته بندی : ,

می برم این روزها نام ترا آرام تر

تا بمانم در شمار عاشقان گمنام تر

نیستی فرصت برای درد دل کردن کم است

درد دل باشد برای دردهایی عام تر

درد اول دوری از آیینه و آیینگیست

درد دوم درد دلهایی ازین هم خام تر

کاش گاهی هم به ما سر می زدی هرچند نیست

در میان خستگان از قلب ما ناکام تر

خشک شد لبهای ما با چند ندبه می رسی؟

جان مولا ،ساقی از دست تو شد این جام تر؟!

زیر لب ذکر تو را هر روز و هرشب گفته ام

گفته ای :‌آرامتر،آرامتر،آرامتر!

کاسه شعر مرا از دست عشق انداختی

تکه ای را تر کن از سرچشمه الهام،تر!

می رسی و انتخابی سخت خواهی کرد،آه

بی گمان از عاشقانی بهتر و خوش نام تر

سهم ما... شوق حضور و آبروی انتظار

سهم عاشق های از گمنام هم گمنام تر!

نغمه مستشار نظامي


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 15:22 | 1 2 3 4 5

یک برادر به سمت میمنه رفت

یک برادر به سمت قربانگاه

دستهایش به آب می رسد آه

ابر بر روی ماه حلقه زده ست

 

انا ابن الرسول پاسخ داد

انا ابن علی ولی الله

انا ابن البطول ... پاسخ نیست

اشک در چشم شاه حلقه زده ست

  

السلام علیک یا مولا

کاش می شد که آب شد اینجا

تیر در چشم و مشک بر دندان

در گلو بغض و آه حلقه زده ست

 

تا به بازو نشانه می گیرد

مشک را مه به شانه می گیرد

آب و آتش زبانه می گیرد

دور شط ذولجناح می گرید

 

دستهایت کجاست ماه حسین

چشمهایت چه شد سپاه حسین

کو علمدار و تکیه گاه حسین

غم درین قتلگاه می گرید

  

 پیکرم را به خیمه ها نبرید

شرم دارم ز خواهران شهید

با همین چشم خون فشان قلبم

سمت آن خیمه گاه می گرید

 

بچه ها بچه ها خدا حافظ

غنچه های دعا خدا حافظ

زینبم باز هم صبورانه

با لباس سیاه می گرید

  

می شتابد به سمت بازویت

سمت زخم کمان ابرویت

تا شب بی قرار گیسویت

دور چشم سیاه حلقه زده ست

 

در شریعه شریعت است ادب

تابع امر حجت است ادب

پاسدار امامت است ادب

دل برین خانقاه حلقه زده ست

 

انا ابن الرسول ابن بطول

انا ابن الخدیجه الغَرّاء

انا ابن علی ولی الله

اشک در چشم شاه حلقه زده ست

نغمه مستشارنظامی

 

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 15:22 | 1 2 3 4 5

شعر حضرت زينب س

دسته بندی : ,

بــــه کربلـای تو یـک کــاروان دل آوردم
امانتــی که تو دادی به منــــزل آوردم

هــزار بار بــه دریای غـــم فـــرو رفتم
که چند درّ یتیــــمـت به ساحــــل آوردم

کبوتــــــران حـــــرم را ز چنـــگ صیــادان
نجــــات داده و چون مرغ بسمــــل آوردم

به جز رقیــــــه که از پا فتــاد پشت ســرت
تمــام اهــل حـــــرم را به منــــزل آوردم

شبی به محفل ویرانه ها سرت شد شمع
حدیــث ها مــن از آن شمـع و محفل آوردم

اگـــر به سـلســـله بستنـــد بازوی ما را
حیــات خصـــم تـــو را در ســلاســل آوردم

نظـــر به جسم کبـــودم فکن که دریابــــی
تنـــــی رها شــده از چنـــگ قاتــــل آوردم ...

سيد رضا مؤيد

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 15:22 | 1 2 3 4 5

شعر حضرت اباالفضل ع

دسته بندی : ,

کنار دل و دست و دریا، اباالفضل!
تو را دیده ام بارها؛ یا اباالفضل!


تو، از آب، می آمدی، مشک بر دوش
و من، در تو، غرق تماشا؛ اباالفضل!


اگر دست می داد، دل می بریدم
به دست تو، از هر دو دنیا، اباالفضل!


دل ـ از کودکی ـ از فرات، آب می خورد

و تکلیف شب:" آب، بابا، اباالفضل."

تو لب تشنه پرپرشدی، شبنم اشک
به پای تو می ریزم، اما، اباالفضل!


فدک، مادری می کند کربلا را؛
غریبی، تو ـ هم ـ مثل زهرا، اباالفضل!


تو را هر که دارد، زغم، بی نیاز است
وفا ـ بعد از این ـ نیست تنها، اباالفضل!


تو با غیرت و، آب و، دست بریده
قیامت، به پا می کنی؛ یا اباالفضل!

ابوالقاسم حسينجاني

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 15:22 | 1 2 3 4 5

پيام شعر اهل بيت ع

دسته بندی : ,

اسير روضه هاي اهل بيتم                 گداي شعر هاي اهل بيتم

نباشد لنگ در محشر كميتم                   كه من از نوكران اهل بيتم

  رفقا براي سهولت كپي برداري اشعار از پايگاه

 ديوان شعر اهل بيت ع   به آدرس ذيل استفاده كنيد

    http://www.asgharcharmi.samenblog.com


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 12:02 | 1 2 3 4 5

 

گلی که جنتی از یاس و شاپرک دارد

چه احتیاج به آبادی فدک دارد

فدک نشانه حقی است گرم و بغض آلود

ز بغض چاه بپرسد هر آنکه شک دارد

چگونه می شود از عشق خاندانی گفت

که نخل عصمتشان ریشه در فلک دارد

اگر چه سوخته درهای خانه دلشان

اگر چه گوشه دیوارشان ترک دارد

همیشه دست دعاشان، برای غیر بلند

همیشه سفره احسانشان نمک دارد

بگو چگونه سراید بشر ز بانویی

که با خدای خودش راز مشترک دارد

با باغبانی چشمت همیشه محتاجیم

که بی عنایتتان سیب شعر لک دارد

عباس احمدی

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 15:10 | 1 2 3 4 5

شعر حضرت زهرا س

دسته بندی : ,

 

عشق، سوزان است بسم الله رحمن الرحیم

هر که خواهان است بسم الله رحمن الرحیم » 1

کشتی ام بی ناخدا دارد به دریا می رود

وقت توفان است بسم الله رحمن الرحیم

ختم قرآنِ تو جای «ناس» گویا با «حدید»

رو به پایان است بسم الله رحمن الرحیم...

دست من بسته ست، جای من رجز خوان می شوی

کوچه، میدان است بسم الله رحمن الرحیم

نقطه‌‌ی «باء» بوده ام چون تکیه گاهم بوده ای

بی تو لرزان است بسم الله رحمن الرحیم

 کیست آتش دارد و از قعرِ آتش می رسد؟

جن، نه! شیطان است بسم الله رحمن الرحیم

رفته ام از حال، این «اَمَّن یُجیب» و ناله هم -

مال «سلمان» است بسم الله رحمن الرحیم...

«قدر» می خوانم و می دانم که از نامحرمان

«قدر» پنهان است بسم الله رحمن الرحیم...

آب را از سلسبیل آورده ام «اسماء»! بریز

غسل باران است بسم الله رحمن الرحیم

  قاسم صرافان

  


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 15:10 | 1 2 3 4 5

اين روزها مسير حياتش عوض شده

شهر مدينه اي که صراطش عوض شده

از ياد رفت آل محمد(ص) به راحتي

بعد از پيامبر، صلواتش عوض شده

هيزم کنار خانه ی زهرا(س) براي چيست؟

ترحيم مصطفاست، بساطش عوض شده

بر آستانه‌ی در «جنّت» دخيل بست!

حتي مرام شعله ی آتش عوض شده

باران تازيانه و گلبرگ هاي ياس؟

اين شهر، بارش حسناتش عوض شده

اما چرا نشسته به پهلوي فاطمه(س)

انگار ميخ در ثمراتش عوض شده

اين فاطمه(س) ‌ست که ز علي(ع) رو گرفته است؟

يا آفتاب خانه صفاتش عوض شده

عطري کبود مي وزد از سمت معجرش

در بين کوچه ها نفحاتش عوض شده

او رفتني است، اين در و ديوار شاهدند

اين روزها اگر حرکاتش عوض شده

نه سنگ قبر و گنبد و گلدسته و ضريح

حتي شمايل عتباتش عوض شده

 یوسف رحیمی

    


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 14:51 | 1 2 3 4 5

با هیچ زن جز تو دل دریا شدن نیست

یاراییِ درگیر توفان ها شدن نیست

در خورد تو، ای هم تو موج و هم تو ساحل!

جز ناخدای کشتی مولا شدن نیست

تو نور چشم مصطفی(ص) و کس به جز تو

در شأن شمع محفل طاها شدن نیست

تو مادر سبطینی و غیر از تو کس را

اهلیّت صدّیقه ی کُبرا شدن نیست

جز تو زنی را شوکت در باغ هستی

سرو چمان عالم بالا شدن نیست

جز با تو شأن گم شدن از چشم مردم

وانگاه در چشم خدا پیدا شدن نیست

نخلی که تو در سایه اش آسودی او را

در سایه ی تو، حسرت طوبا شدن نیست

ای عالم امکان خبر، تو مبتدایش

آن جمله ای که در خور معنا شدن نیست

سنگ صبور مردی از آن گونه بودن

با هیچ زن ظرفیّت زهرا(س) شدن نیست

 حسین منزوی

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 14:51 | 1 2 3 4 5
بگذار ببینیم همه ی پا شدنت را

آغاز کنی حرف مداوا شدنت را

نورانیتم بسته به نورانیت توست

پنهان مکن ای فاطمه(س)! زهرا(س) شدنت را

زهرا! گره ام باز شد امّا گره ات نه

پیچیده نوشتند معمّا شدنت را

طفلان تو با گریه به سجّاده نشستند

امروز که دیدند مهیا شدنت را

دیروز تمام بدن تو سپرم شد

امروز تماشا شده ام تا شدنت را

نزدیک سه ماه ست که یک گوشه می افتی

بگذار ببینیم همه ی پا شدنت را

 استاد لطیفیان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 14:51 | 1 2 3 4 5

درد سر، بين گذر، چند نفر، يک مادر

شده هر قافيه ام يک غزل درد آور

اي که از کوچه ي شهر پدرت مي گذري

امنيت نيست از اين کوچه سريع تر بگذر

ديشب از داغ شما فال گرفتم، آمد:

دوش مي آمد و رخساره… نگويم بهتر!

من به هر کوچه ي خاکي که قدم بگذارم

نا خود آگاه به ياد تو مي افتم مادر

چه شده، قافيه ها باز به جوش آمده اند:

دم در، فضّه خبر، مادر و در، محسن پَر!

 کاظم بهمنی

 

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 14:51 | 1 2 3 4 5

 

همین که دست قلم در دوات می لرزد

به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت

اگر اشاره کنی کائنات می لرزد

هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست

بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد

مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی

که در نگاه تو آب حیات می لرزد

تو را به کوثرو تطهیرو نور گریه مکن

که آیه آیه تن محکمات می لرزد

کنون نهاده علی(ع) سر،به روی شانه ي در

و روی گونه ي او خاطرات می لرزد

غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر

میان مشک سواری فرات می لرزد

سپس سوار می افتد، تو می رسی از راه

که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد

و عصر جمعه کنار ضریح روی لبم

به جای شعر دعای سمات می لرزد ...

 سید حمید رضا برقعی

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 14:17 | 1 2 3 4 5

دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی

افتاده نخ چادر او دست نسیمی

تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم

با دست خودش داده اناری به یتیمی

حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را

بخشیده به همسایه، چه قران کریمی

در خانه ي زهرا(س) همه معراج نشینند

آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی

ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم

می سوخت حریم دل مولا چه حریمی

آتش مزن آتش  در و دیوار دلش را

جز فاطمه(س) در قلب علی(ع) نیست مقیمی

حالا نکند پنجره را وا بگذاریم

پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی

 سید حمید رضا برقعی

 

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 14:17 | 1 2 3 4 5

شده ام بی قرار، بی زهرا

مثل ابر بهار، بی زهرا

 

وای بر زندگی پس از یارم

اُف بر این روزگار، بی زهرا

 

مانده ام که چرا نمُردم من

چه کنم بی نگار، بی زهرا ؟

 

کودکانم یتیم ، بی مادر 

همگی داغدار ، بی زهرا

 

خانه ام سوت و کور و خاموش و

پُر ز گرد و غبار ، بی زهرا

 

حسنم مانده با تماشای

چادری وصله دار ، بی زهرا

 

یار در خاک خفته ای دارم

حرفهای نگفته ای دارم ...

 

تو مثالی نداشتی زهرا

دست خالی نداشتی زهرا

 

زیر این خاک هم تو خورشیدی

پس زوالی نداشتی زهرا

 

ختم تو شد غریب چون یاری ...

... این حوالی نداشتی زهرا

 

چقدر فکر حال من بودی

گرچه حالی نداشتی زهرا

 

مانده ام که چطور پر زده ای

تو که بالی نداشتی زهرا

 

چقدر زود رفتی آخر تو

سن و سالی نداشتی زهرا

 

از برای عروسی زینب

تو خیالی نداشتی زهرا ؟

 

به جز این چادر پُر از وصله

هیچ مالی نداشتی زهرا

 

رفتی و خاطرات تو باقی است

فاطمه التفات تو باقی است

 

رفتی و بودن تو یادم هست

دیده ی روشن تو یادم هست

 

گوشه ی خانه ام کنار تنور

یاد نان پختن تو یادم هست

 

یاس نیلوفری من  ... زهرا

روز پژمردن تو یادم هست

 

من هنوز هم میان این کوچه

به زمین خوردن تو یادم هست

 

چه کنم با در لگد خورده

آه ، افتادن تو یادم هست

 

سختی و سوزش نفسها و

خون پیراهن تو یادم هست

 

گریه سرخ بیت الاحزان و

خنده دشمن تو یادم هست

 

کوثرم ، همسرم سفر کردی

یار و همسنگرم سفر کردی

 

جواد پرچمی

 

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 14:17 | 1 2 3 4 5

 يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي

 

دیشب که در دامان پیغمبر نشستی

با رفتن خود قلب حیدر را شکستی

رفتی مرا با رفتنت آواره کردی

رفتی مرا با رفتنت بیچاره کردی

بانو برایت شوهر خوبی نبودم

شرمنده ام از تو گل یاس کبودم

ای وای من در زیر بار غم خمیدی

بعد از پدر از زندگی خیری ندیدی

نُه سال خانم خنده هایت خاطرم هست

دست رئوف و مهربانت خاطرم هست

زهرای من تنها رفیق نیمه راهم

رفتی و دیگر فاطمه(س) بی تکیه گاهم

در شهر پیغمبر دگر یاری ندارم

بعد از تو دیگر من طرفداری ندارم

حالا بیا تا غربت ما را ببینی

در کوچه ها سردار تنها را ببینی

من ماندم و یاد نماز هر شب تو

من ماندم و دلواپسی زینب(س) تو

من ماندم و پیراهن نور دو عینت

من مانده ام با تشنگی های حسینت

آتش زده بر جان من - جانم فدایت-

بی خوابی و کابوس تلخ مجتبایت

از صبح دارد چادرت میشوید أسما

از ناله ی تو فضه میگوید به أسما

از بین حجره بسترت را جمع کردم

از پیش زینب(س) معجرت را جمع کردم

دیشب که خوابیدم کنار گاهواره

دیدم به خوابم آمدی با شیرخواره

دیدم که محسن را به خود چسبانده بودی

بر روی دست خسته ات خوابانده بودی

دیدی همانی شد که گفته بودم اِی زن

از جانب من محسنم را بوسه ای زن

یادم نرفته کوچه و دیوار و در را

یادم نرفته داد و بیداد عمر را

یادم نرفته نعره هایش بر سر تو

یادم نرفته گریه های دختر تو

یادم نرفته دیدن مسمار خونین

یادم نرفته دیدن دیوار خونین

یادم نرفته هستی ام پشت و پناهم

از سینه ی تو شیر و خون میریخت با هم

یادم نرفته قنفذ و کار خلافش

یادم نرفته قنفذ و ضرب غلافش

همسایه می گوید که حرفی از فدک زد

همسایه می گوید تورا ثانی کتک زد

کافی بود زهرا(س)، ببین ، چون کوه داغم

کافی بود زهرا(س) ، حسن(ع) آمد سراغم

عليرضا خاكساري

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/27 - 14:17 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر