شعر انتظار

دسته بندی : ,
محمد عابدینی
 
 
  تو نیستی و قافیه ام پُر شده از غم
تصویرِ تو در قابِ غزل گشته مجسّم

با شوق تو در حسرتِ تو می دوم آری
باید بشود بیشتر این فاصله ها کم

از عرشِ تو نازل شده بر فرشِ دلِ من
این بغضِ ترک خورده و این گریه ی نم نم

پلکی زدی و زلزله ی چشمِ تو گم کرد
تهرانِ غزل های مرا یک شبه در بم

آرامِ دلم هستی و در عینِ تناقض
رم می کند اسب دلم از نام تو هر دم

تقدیرِ مرا عشقِ تو این گونه رقم زد:
من مسئله ای ساده و تو پاسخِ مبهم

دل میکَنم امّا دلِ من بسته به جاییست
انگار گره خورده به گیسوی تو قلبم

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/4 - 09:07 | 1 2 3 4 5
محمد عابدینی
 
   شیخ سلمان بایست... دردِ تو را
نسلِ من دردِ خویش می داند

گرگِ آلِ خلیفه را بحرین
روزی از خاکِ خویش می راند

شک نکن... نسلِ زنده ی ایران
پشتِ تو ایستاده همچون کوه

پای این آرمانِ توحیدی
قومِ سلمان همیشه می ماند

محمّد عابدینی

برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/4 - 09:07 | 1 2 3 4 5

شعر انتظار

دسته بندی : ,
محمد عابدینی
 
 
  مولا تویی، من بنده ام، چیزی ندارم
با لطفِ تو من زنده ام، چیزی ندارم

فقر است سر تا پای من، خالی است دستم
از فقرِ خود شرمنده ام، چیزی ندارم

یک عمر دل بستم به دنیا، مست بودم
حالا ولی دل کنده ام، چیزی ندارم

از بس خطا کردم بدون مکث دادی
در دستِ چپ پرونده ام، چیزی ندارم

مارِ گناه و شرک را در آستینم
با دستِ خود پرورده ام، چیزی ندارم

آنجا که باید گریه می کردم نکردم
حالا که غرقِ خنده ام چیزی ندارم

اصلا خودت می دانی و اوصافِ حُسنت
مولا تویی، من بنده ام، چیزی ندارم

برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/4 - 09:07 | 1 2 3 4 5

شعر انتظار

دسته بندی : ,
محمد عابدینی

 

   ای معمّای نگاهت مشکلِ بی خواب ها

کارِ موهایت پریشان کردنِ بی تاب ها

پشتِ نستعلیق را ابروی تو خواهد شکست
متنِ گیسویت پر از آرایه ها... اطناب ها

نام تو دارد به هم می ریزد علم نحو را
حسِّ پنهان در حروفت برتر از اِعراب ها

روحِ "تخییر"م "برائت" دارد از هر "احتیاط"
سوختن در شوقِ تو مَجرای "استصحاب" ها

باب دین و عقل را بستی ولی "کافی" نبود
شد جنودِ عشق آخر فاتحِ این باب ها

نیش ها باید که نوشید از سبویت عشق را
ای عسل تر از عسل ها... ناب تر از ناب ها

لنز ها هر وقت بی پروا نگاهت می کنند
ماه پیدا می شود در آسمانِ قاب ها

بر سرم آوار ها آورد زلزالِ لبت
آن چه تقسیم اراضی کرد با ارباب ها


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/4 - 09:07 | 1 2 3 4 5

شعر فاطمیه

دسته بندی : ,
رضا حاج حسینی
 
   هوایش را به باران داد کوچه

خودش را دست طوفان داد کوچه

و اما باز هم طاقت نیاورد
زمین افتادی و جان داد کوچه


چقدر این کوچه ها نامرد دارد
میان جمع و غربت!! درد دارد

کسی از پشت در فریاد میزد
حمایت از علی پیگرد دارد


غریب و دلشکسته می کشاندند
و بیش از پیش خسته می کشاندند

نمیدانم چه حالی داشت وقتی
علی را دست بسته می کشاندند


زمین اهل خودش را خاک می کرد
زمان آن لحظه ها را پاک میکرد

و شاید روز رستاخیز میشد
اگر پیراهنش را چاک می کرد


دلش تنگ و پر از درد است باران
برایت گریه آورده است باران

بگو این ابرها در قم ببارند
هوای جمکران کرده ست باران


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/4 - 09:07 | 1 2 3 4 5
وحید قاسمی

پيش پايت ازتغزل بسكه سرانداخته

!مرد اين ميدان جنگ نابرابر نيستم

تيرمژگانت ز دست دل سپرانداخته

بنده ای ؟ پروردگاری ؟ این شکوه لایزال

!شاعرانت را به اما واگر انداخته

نامي ازميخانه ها نگذاشت باقي نام تو

باده را چشم خمارت ازاثرانداخته

ساقي معراج، عرش گنبد خضرايي ات

جبرئيل مست را از بال وپر انداخته

كارديگر ازترنج و دست هم، يوسف گذشت

تيغ، سرها را به اظهارنظر انداخته

!سود بازار نمك انگار چيزديگري است

خنده ات رونق زبازار شكر انداخته

عاشق و معشوق ها ازهجررويت سوختند

عشق تان آتش به جان خشك وتر انداخته

اين تنورداغ مدح چشمهایت؛ مهربان

نان خوبي دامن اهل هنر انداخته

مهرباني نگاهت، اي صبورسربه زير

دولت شمشير را از زوروزر انداخته

تا سبكباري دل، چوب حراجت را بزن

چين زلفت درسرم شوق سفر انداخته

!آمدم برآستانت درزنم ، يادم نبود

ميخ سرخي كوثرت را پشت درانداخته

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/4 - 09:07 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر