شعر ميلاد امام رضا عليه السلام
در روز ولادت تو پا مى گيرم
از دست كريم تو دوا مى گيرم
با سر به زمين خورده ام و مى دانم
با يك نظر شما شفا مي گيرم
اصغر چرمى
برچسبها :
در روز ولادت تو پا مى گيرم
از دست كريم تو دوا مى گيرم
با سر به زمين خورده ام و مى دانم
با يك نظر شما شفا مي گيرم
اصغر چرمى
عشق است فقط پيش شما رو بزنيم
در نــزد شــما آمده زانــو بزنيم
يك صبح قشنگ با لباس خدام
بر طوف حرم آمده جارو بزنيم
اصغر چرمي
من بنده ى عشقم زجهان آزادم
با قلب دخيل بسته ی خود شادم
با چشم دل ايكاش ببينم روزي
جاروكش صحن پاك گوهرشادم
اصغر چرمي
بيمار شدم ، شفا نگيرم چه كنم
از دست شما دوا نگيرم چه كنم
با سر به زمين خورده ام اي آقاجان
امروز اگر ، كه پانگيرم چه كنم
اصغر چرمى
با مدح و ثناخوانيتان زنده شدم
در ذكر على و آل پاينده شدم
وقتي كه شنيدم تو شفيعم هستي
از جرم و گناه خويش شرمنده شدم
اصغر چرمى
ارباب رضا رضايتى مى خواهم
بيمار شدم عيادتى مى خواهم
بر پنجره فولاد شما دل بستم
درياى شفا شفاعتى مي خواهم
اصغر چرمى
از هجر حريم علوى خسته شدم
چون مرغ شكسته بال و پربسته شدم
يك بار پريدن به هوايت كافيست
بر گنبد زرين تو وابسته شدم
اصغر چرمى
از روز الست دل به حيدر دادم
تا در دو جهان علي كند امدادم
با عشق نجف، مرقد مولا امشب
من زائر صحن پاك گوهرشادم
اصغر چرمى
امروز شديم شاعر كوى رضا
با شبنم اشك زائر كوي رضا
از فاطمه ايكاش براتى برسد
اين جمع شودمسافركوى رضا
اصغر چرمى
گل کرده بهار سبزِ تقدیر و قضا
پُر شد ز شمیم عطرِ توحید فضا
لب هاست پر از ذکر و سلام و صلوات
حقا که رئوف اهل بیت است رضا
محمودژوليده
رسد ندای تفاخر ز خاک بر افلاک چنان که ماه ز حسرت کند گریبان چاک ستارگان همه امشب برید سجده به خاک به احترام عزیز دل شه لولاک جهان تمام بهشت است از جحیم چه باک شد از صحیفه ی اعمال نام دوزخ پاک ولادت خلف پاک مرتضی آمد امام ملکِ سریع الرضا، رضا آمد شراب کوثرم امشب به جام، آب وضوست ستارگان همه جامند و نه سپهر، سبوست زمین به عرش ببالد اگر نکوست نکوست هزار نغمه هَزارانِ عرش را به گلوست مه مبارک ذیقعده غرق جلوه ی هوست دهید مژده که میلاد ضامن آهوست یم شرف ز صدف درّ ناب آورده که نجمه در دل شب آفتاب آورده دلا جمال خداوندگار سرمد بین رخ سلاله ی پاک رسول امجد بین به ملک لا یتناهی فروغ بی حد بین ز حسن لم یزلی جلوه ی مجدد بین شکوه و جاه و جلال و کمال احمد بین در آفتاب جمال علی محمد بین شب سرور و شب شادی و شب فرج است ادب کنید که میلاد ثامن الحجج است
به طور موسی زهرا عیان شده شجری که روشن است از آن چشم هر پیامبری سلامی از دم گرم مسیح پاکتری هزار مرتبه بر جان مادر و پدری که داده ذات خداوندشان چنین پسری طلوع کرده به ذیقعده شمس و قمری دو نجم نجمه دو خورشید آسمان قضا یکی کریمۀ عترت یکی امام رضا رضا که شامل ما لطف بی نهایت اوست رضا که ارض و سما بنده ی هدایت اوست رضا که عین رضای خدا رضایت اوست رضا که کشور ما در کف حمایت اوست رضا که تالی وحی خدا روایت اوست رضا که کل ولایت همان ولایت اوست رضا که از کرمش شیعه آبرومند است رضا که زائر او زائر خداوند است بگو که سنگ حوادث از آسمان بارد بگو که سیل بلا رو به این دیار آرد بگو به فتنه گری خصم لحظه بشمارد به حقّ حق که به جز خویش را نیازارد شکست خورده ی بیدادگر چه پندارد بگو که کشور ما ثامن الحجج دارد بگو که پادشه کشور قضا این جاست بگو که مملکت حضرت رضا این جاست خوش آن جوان که در این آستانه پیر شود خوش آن عزیز که در کوی او حقیر شود خوش آن دلی که به زنجیر او اسیر شود خوش آن کریم که در صحن او فقیر شود به یک نظاره ی او مور راه میر شود به یک اشاره ی او شیر پرده شیر شود بهشت عاشق زوار و دوستدارانش سپهر ناز کشد از نماز بارانش الا کرامت و احسان دو سائل کرمت فزون تر از همه هست جهان عطای کمت هزار عیسی مریم گرفته جان ز دمت هزار موسی عمران عزیز و محترمت هزار جان گرامی فدای هر قدمت سه بار زائر یک بار زائر حرمت! به میزبانی و لطف و عطوفتت نازم رئوف آل محمد به رأفتت نازم تو آفتاب جمال خدای ذوالمننی تو در تمام محافل چراغ انجمنی تو پاره ی تن پاک رسول مؤتمنی تو باغبان وجودی تو سرو هر چمنی تو ثامن حجج الله تو ابوالحسنی بدان جلال شدی میهمان پیرزنی گدای کوی تو را اقتدار سلطانی ست نشان رأفت تو نقش سنگ سلمانی ست خدا ثناگر و ختم رسل ثناگویت مقربان خدا محو ذکر یا هویت تمام ملک الهی پر از هیاهویت رواق چشم ملک جای پای آهویت تو کیستی که برد ناقه التجا سویت کند فرار ز کشتارگاه، در کویت به چند لحظه که وارد بر این حرم گردید میان خلق همان ناقه محترم گردید چه می شود نگهی بر من از ثواب کنی مرا هم از کرمت ناقه ای حساب کنی اگر چه خار رهم گل کنی گلاب کنی و گر چه کمترم از ذره آفتاب کنی کرم کنی و سگ کوی خود خطاب کنی به پاسداری زوّارت انتخاب کنی خدا گواست که بر روز محشرم نگران بیا و «میثم» آلوده را ز خویش مران
استادسازگار
بگذار ز شنبمی چو گل تر گردیم از عطر ولایتت معطر گردیم گویند که ایام کرامت شده است آقا نکند دست تهی برگردیم
ای تو را از قـادر منـان سـلام الله نجمـه!
از تمـام عـالم امـکان سـلام الله نجمـه!
از تمام آسمانهـا از مه و خورشید و انجم
از ملک از حـور، از انسان سلام الله نجمه!
از مسیح و مریم و انجیل و از تورات و موسی
از رسول الله و از قـرآن سـلام الله نجمـه!
آفتـاب کبریـا را بـر فراز دست داری
جان ختمالانبیا را بر فراز دست داری
ای عروس فاطمه مادر شدی عیدت مبارک!
بر فراز شانۀ جان، جان توحیدت مبارک!
ماه عصمت، ماهتاب محفل آلمحمّد
آفتاب طور موسی، قرص خورشیدت مبارک!
گوهـر رخشنـدۀ دامـان دریـای ولایت!
مـادر بیت ولایت! نخل امیـدت مبارک!
نور حق در چشم طوسی مادر شمس الشموسی
حمـدخـوان، تکبیرگو تا ماه رویش را ببوسی
بـارک الله نجمـه، آوردی جمـال ابتـدا را
در جمال طفـل دلبندت تماشا کن خدا را
طور موسی: کعبه، تو: بنتاسد، این طفل: حیدر
یا شـدی زهرا و زادی باز مصباحالهدا را؟
چارده معصوم را در یک جمال آوردی امشب
دیـده بگشـا در رخش بنگـر تمام انبیا را
مشرق الانوار خورشید همه خورشیدهایی
اُمّ دیـن اُمّ الشــرف اُمّ الـولا اُمّ الرضــایی
جان عالم رونمایش باد، روی داور است این
مثل زهرا پارهای از پیکر پیغمبر است این
قبلـۀ هفتـم علـی سـوم، مـولای هشتم
زادۀ موسی کلیم الله موسیپرور است این
ضـامن آهـو نه! بلکه ضامن کل خلایق
لحظه لحظه پای میزان و صراط و محشر است این
عرش اعلا خاک پایش، هستی خلقت ولایش
عالـم و آدم فـدایش، خـازن جنت گـدایش
ای مزارت در زمین، بیتالحرام آسمانها
وی به ماه عارضت روشن همه چشم زمانها
ای گدا را گوشهای از سایۀ دیوار صحنت
خوبتـر از سلطنت بـر قلـۀ بام جهانها
حج محرومان نه! بلکه حج آدم، حج عالم
قبلۀ دلهـا نه! بلکه کعبۀ امیـد جانهـا
چشم اهل آسمان خاک قدوم دوستانت
حاجت خلق دو عـالم ریخته در آستانت
آسمانیها گرفتنـد آبـرو از خــاک کـویت
هر نهالی گشته خضری در کنار آب جویت
باغ جنت را نخواهم در بهـای خاک راهت
آفرینش را نگیـرم در پـی یک تــار مویت
چند از بهر گـدا آغـوش خود را میگشایی؟
ای فدای عادت و احسان و خلق و خُلق و خویت
آشنـا و غیـر را با دست رأفت دستگیری
دشمنت را هم میان دوستانت میپذیری
من کیام؟ آلودهای در بین پاکـان شمایم
زائرت گـر نیستم ردم مکن مـولا! گدایم
هر که هستم سائلی پشت در بـاب الجوادم
هر چه باشم دوستـی در گوشـۀ دارالولایم
هر چه در محشر ز من پرسند باشد یک جوابم
من گدایی از گدایان علی موسی الرضایم
گر چه از خود ناامیدم عفو تو باشد امیدم
رو سیاهم رو سیاهم لیک این جا رو سفیدم
دور یا نزدیک، دست توست بر روی سر من
هر کجا گیرم وطن قبـر تو باشد در بر من
مهـرت ای آقای من! ای مهربان مهربانان!
بـوده از روز ولادت شهـد شیـر مـادر من
با امـام مهربانی چـون تو در دوزخ برندم؟
کافر استم گر بگنجد این سخن در باور من
روز محشـر پـا اگـر در آتش دوزخ گذارم
باز میگویم خدایا! من رضا را دوست دارم
ای همه خورشیدها در سایۀ گلدستههایت
ای غریبـی کـه بُوَد خلق دو عالم آشنایت
گر چـه قابل نیستم بگذار یـا مـولا بگویم:
سیـدی! جانـم فدا جانـم فدا جانم فدایت!
کاش وقتی صورت خود را گذارم بر ضریحت
هم ببوسم مرقـدت را هم بمیرم از برایت
مینهادم روی پای زائر قبرت سرم را
میگشودم بـر ضریح تو نگاه آخرم را
آمـدم قبـر تــو را بوسیـدم و بــاشد امیـدم
آن سه جایی را کـه خود گفتی بیایی بازدیدم
من نیام لایـق که بـاز آیی به دیدارم ولیکن
این روایت را که میآیی به گوش جان شنیدم
تا تو وقت مـرگ بر چشمم ز رأفت پا گذاری
لحظهلحظه در هوای مرگ، دل از جان بریدم
آن که بـا دیدار مـاه عـارضت خواهد بمیرد
دوست دارد لحظه لحظه مرگ، جانش را بگیرد
گر چـه در پرونـده جرم متصل داریم مولا!
کوه عصیان، چشم گریان، زخم دل داریم مولا!
قلبــی از نـور تـولای شمــا لبریـز، امـا
نامهای از برق عصیان مشتعل داریم مولا
با همـه جرم و خطـا و بـا همه آلودگیها
در خراسان تو حـق آب و گل داریم مولا!
مهربان مهربانان! بر سـرم منت نهـادی
"میثم" آلوده را هم در حریمت راه دادی
استادسازگار
ذیقعده از ره آمد و پر شد هوای عشق دل با صفا شد از قدم با صفای عشق سلطان عشق آمد و آمد رضای عشق عالم دخیل بسته به صحن و سرای عشق خورشید آسمان شرری کم ز گنبدش خیل ملک غلام غلامان مرقدش موسی الرضاستی و دو عالم غلام او مستان عشق، می زده عمری زجام او عیسی و نوح در طلب یک سلام او خورده سند تمام دو عالم به نام او در او تمام مهر خدا منجلی شده اول رضای خانه و سوم علی شده خورشید عشق، جلوه ی دادار آمده یوسف به عشق او سر بازار آمده با جلوه ای ز احمد مختار آمده یا نه، دوباره حیدر کرار آمده زهرا دوباره مادر و صاحب پسر شده شادی کنید، موسی جعفر پدر شده از روی ناز و پاک رضا بوسه چیدنی الله اکبر از لب موسی شنیدنی در روی نجمه اشک و تبسم چه دیدنی ناز نگاه حیدری اش بس خریدنی روح الامین ستاره بریزد برای او اسفند دانه دانه بسوزد برای او مجذوب عشق و جذبه ی ابرو شدن خوش است صید کمند رشته ی گیسو شدن خوش است عبد مطیع و محو هوالهو شدن خوش است آری فدای ضامن آهو شدن خوش است در هر زمان امیر خراسان ما رضاست در خاک طوس قبله ی ایران ما رضاست از راه دور کفتر بام حرم شدم من زائر حرم به دو چشم ترم شدم کاسه به دست صحن خدای کرم شدم محو جمال حق همه پا تا سرم شدم این جا تمام رحمت حق بیکران بود بال فرشته جاروی این آستان بود هر شب به عشق او پر فریاد بوده ام در صحن او پر از تب فرهاد بوده ام چندی مقیم صحن گهرشاد بوده ام عمری دخیل پنجره فولاد بوده ام مهرش به سینه های گرفته صفا دهد دارم امید عیدی مان کربلا دهد
ناصرشهرياري
وقتی خدا ز روح
خودش بر جهان دمید از لا مکان به کون
و مکانش زمان دمید خلق قدیم او که
همان خلق نوری است با اذن او به جملۀ
ذرات جان دمید بعد از هزارها سنه
از خلق نوری اش تازه مشیتش به
زمین و زمان دمید روحی برای زنده
شدن در تن زمین روحی میان کالبد
آسمان دمید وقتی که او قضا و
قدر را شروع کرد در ظرف هر که قدر
رضایش توان دمید با چهارده افاضه ی
حبل المتینی اش در هر چه خواست
نغمۀ گرم و گران دمید از نور مصطفی همه
افلاک خلق شد نور علی به نور
نبی در نهان دمید آن گه بنای خیر
کثیرش خدا گذاشت وز نور فاطمی به
گِل انس و جان دمید از هر نگاه فاطمه
یک خلق تازه شد از مهر و ماه تا
همه کهکشان دمید نور حسن چو جلوه
به اجلال خویش کرد از هیبتش زمین و
سپس آسمان دمید نور حسین رحمت
رحمانی اش وزید وز تابش بهشت
جمالش جنان دمید سجاد او برای عباد بصیر او در شب چراغ منبر و محراب جان دمید روحی که بود در نفسش باقر العلوم در عالمان با عمل هر زمان دمید بابی برای شیعه شدن آفریده شد در مکتبش امام ششم روح و جان دمید موسی به جان خویش بلایی گران خرید وز لطف خود به اهل ولایت امان دمید حالا سخن ز عالم آل محمد است آن که ز علم خود به قلم دُر فشان دمید آن خلقتی که جنس وجودش پیمبری ست آن ناطقی که دُر ز لبش هر کران دمید آن خلقتی که خود شده خلاق کائنات جانی دوباره در دل قرآنیان دمید آن مظهری که مظهر توحید ناب شد تا در حدیث سلسله نطق و بیان دمید شیئی بلد نبود که تسبیح هو کند نامش هزار و یک به ملائک زبان دمید آن که خدا ز روح خودش می دمد به او بر جسم و جان ما نفسی می توان دمید آمد بهار معتدل رافت رحیم بارید ابر رحمت و ایمان از آن دمید آقاترین، رئوف ترین، با وفاترین مصداق کامل همه ی صالحان دمید از صلب پاک و مکرم عبور کرد نوری که از وجود سمانه جوان دمید نوری سترگ در وسط حجره ای حقیر آری رضای فاطمه سجده کنان دمید جانی عزیز در بغل نجمه با ادب موسی بن جعفر آمد و او را اذان دمید روح الامین فرشته ی وحی خدا به یک شیدایی تمام به سویش دوان دمید گهواره ای شبیه به هودج برای او از آسمان به حجرۀ او ارمغان دمید خلد برین قدم به زمین می نهد یقین بوی بهشت از نفسش ناگهان دمید ایرانیان! برای شما میهمان رسید نه، بلکه در میان شما میزبان دمید هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود سلطان انس و جان به قضایی چنان دمید بی ادعا برای خدا کار می کند از مشرق وجود، کس بی کسان دمید هر کس به او عقیدۀ کامل دهد نشان داند خدا به سینه ی جانش نشان دمید آن کس که دست اوست همه رزق روح ما وز خاک پای اوست همه آب و نان دمید حاجت برای شیعه شدن از درش بخواه زیرا بهشت آرزوی شیعیان دمید دستی برای شیعه شدن سوی آفتاب شمس جمال قاطبه ی مصلحان دمید خورشید مصلحان جهان یوسف رضاست از نسل اوست تاج سر منجیان دمید با این که او به زهر جفا کشته می شود اما رضا به زندگی جاودان دمید وقتی که پیش ظلم علم می شود قدش انگار که عدالت کامل عیان دمید بعد از رضا به ابن رضا می شود خطاب هر حجتی که قبل امام زمان دمید وقتی ولایتش همه جا را فرا گرفت لعنت بر آن که در جگرش شوکران دمید یا منتقم! ز خصم رضا انتقام گیر مژده بده که منتقم مومنان دمید
محمودژوليده
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر
بر بانوی با کرامت قم صلوات
بر شاه خراسان صلواتی دیگر
سيدمحمدجوادشرافت
نداریهای ما با آنچه داری جور میآید
به هر بیتی سلیمان مینشیند، مور میآید
بشارت باد! نزدیک اذان صبح دریا شد
صدای ربنای رودها از دور میآید
دعای مادرم در صحن گوهرشاد عطری شد
که از گهواره با من بوده و تا گور میآید
نمیدانم چه اسراری است در دربار این سلطان
که هر کس دلشکسته میرود، مسرور میآید
ز چشم زائری هنگام رفتن در حرم خواندم
دل دریاییاش موسی شده از طور میآید
صلات ظهر هم از گوشۀ این صحنها گویا
صدای نالۀ نیمه شب منصور میآید
حاج سعيدحداديان
در محضر دوست نامي از ما ببريد
يا مرحمتى ، پيامى از ما ببريد
گر قسمتتان زيارت مشهد شد
بر حضرت او سلامي از ما ببريد
اصغر چرمي
یک روز، صبح زود، ازل بود یا ابد
فرقی نمی کند، سر این راه نا بلد
پا کردم عقل را و بسی راه، دور شد
نزدیک بود گم کندم کفش بی خرد
یک روز، صبح زود رسیدم که : اَلسلام
یک روز، صبح، جای صنم گفتم : الصمد
عیسی که نیستی پدر تو امام بود
این بار چندم است که گهواره حرف زد؟
ای آب نونهال که یک قطره ی شما
کافیست در شکستن اندام پیر سد
تو آن ستاره ای که تمام منجمان
حتی نکرده اند شبی هم تو را رصد
نام تو چیست؟ کودک موسی؟ نه؟ گــُل ؟ نه ؟ سیب؟
جایت کجاست؟ باغچه ؟ گهواره ؟ یا سبد؟
دریا کنار مرقد تو موج می زند
ماهی و پادشاهی تو حکم جزر و مـَدّ
از یک شروع می شوی و هفت مرتبه
در جلوه می روی بشوی هشتمین عدد
هر کس که می دهد به تو از دور یک سلام
وقت جواب، مضربی از هشت می شود
اینجا فقط توئی و توئی این "توئی " چه خوب!
آنجا منم، منم، منم و این "منم " چه بد!
من قصد کرده ام بروم مشهد الرضا
من قصد کرده ام بروم یا علی مدد
رضاجعفري
موضوعات
آرشیو
لینکستان
درباره ما
پیوند های روزانه
آمار وبلاگ