اى نور خدا بیا وُ مهتابم کن

    در بحر وجود دُرّ نایابم کن

    آقا به نماز شکر زهرا امشب

    مشمول دعاى بین محرابم کن

دل را تو بگیر و با زبان ساده

بر لوح محبّین علی قابم کن

من غرق گناهم به مقام العَفْوْ

دستان مرا بگیر و توّابم کن

امشب که علىّ و فاطمه خوشحالند

در محفل اهل بیت شادابم کن

آقا به گل روی شفیع محشر

در زُمره ى نوکران اربابم کن

ای یوسف زهرامددی کن امشب

مهمان نماز شب سردابم کن

اصغر چرمی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5

ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم

  تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم

  عمّار یاسر، اَصبغ و سلمان و مالکیم

  حُجر و کمیل و میثم تمّار حیدریم

با یک اشاره اش سر و جان را فدا کنیم

شکر خدا که گرمی بازار حیدریم

حتّی شب ولادت اربابمان حسین

مشغول به سرودن اشعار حیدریم

یا مرتضی علی علی مولا علی علی

اذکار ماست بس که گرفتار حیدریم

طبق «فمَن یَمُت یَرَنی» در زمان مرگ …

… ما محو دیدن گُل رخسار حیدریم

فصل بصیرت است و به دنبال اصلحیم

در اوج فتنه نوکر بیدار حیدریم

ما جز علی به هیچ کسی دل نمی دهیم

حتّی به قدر یک نفسی دل نمی دهیم

ما تشنه ایم جرعه ی آبی به ما دهید

بهتر بُوَد که ظرف شرابی به ما دهید

چندین شب است باده ی نابی نخورده ایم

لطفی کنید و باده ی نابی به ما دهید

ما قصد پای بوسی تان را نموده ایم

در بین جاده ایم، رکابی به ما دهید

کرب و بلا محلّ عبور و مرور ماست

آن لحظه ای که حال خرابی به ما دهید

یک بار کافی است که بگوییم «یا حسین»

قبل از ختام، کوه ثوابی به ما دهید

جشن تولّد تو و سجّاد و ساقی است

باید سه وعده سور حسابی به ما دهید

وقتی به ما «حسین حسین» وحی می کنید

پس واجب است تا که کتابی به ما دهید

پیغمبریم و خدمت ارباب می کنیم

نام تو را به صفحه ی دل قاب می کنیم

ارباب ما رسیده و دنیا شلوغ شد

دنیا فقط نه… عالم بالا شلوغ شد

بازار نوکری من و تو گرفته است

شکر خدا دوباره سر ما شلوغ شد

با فوجی از فرشته، بزرگ ملائکه …

… آمد زمین و خانه ی مولا شلوغ شد

در دست هر فرشته هدایای شاخصی ست

اطراف گاهواره ی آقا شلوغ شد

از برکت رسیدن ارباب شیعه ها

حتّی کِنِشت و دِیر و کلیسا شلوغ شد

با کشتی نجات سریع و وسیع او

نقطه به نقطه دامن دریا شلوغ شد

خالی شده جهنّم و آتش فرو نشست

در عین حال، جنّت اعلی شلوغ شد

فرزند دومین پیمبر پسر شده

زهرا دوباره مادر و حیدر پدر شده

وقتی که رو به وادی میقات می کنیم

با ذکر «یا حسین» مناجات می کنیم

مصداق «یا مُفتّح الأبواب» نام اوست

ما با حسین، سِیر سماوات می کنیم

مهرش که روزی دل هر کس نمی شود

با مهر او همیشه مباهات می کنیم

ما که عذاب قبر نداریم با حسین

با حرز یار، دفع بلیّات می کنیم

این که سرشت ما همه از خاک کربلاست

با منطق فلاسفه اثبات می کنیم

با کربلای او چه نیازی به جنّت است

اعراض از تمامی جنّات می کنیم

وقتی که نام حضرت ارباب می بریم

خوشنود قلب عمّه ی سادات می کنیم

هر دلبری که دلبر آقا نمی شود

هر خواهری که زینب کبری نمی شود

شأن نزول و روح کتاب خدا حسین

والفجر و مریم و فلق و وَالضّحی حسین

تو آمدی و جمع شما جمع گشته است

زهرا، حسن، نبی خدا، مرتضی، حسین

تو آمدی و آل عبا با تو پا گرفت

بی تو چه ناقص است حدیث کسا حسین

روز ازل که نامه ی ما را نوشته اند

افتاده کار محشر ما با شما حسین

وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت

در گوش من به جای اذان گفت «یا حسین»

در مکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام

در ابتدا حسین وَ در انتها حسین

رغبت نمی کنم که روم جای دیگری

وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین

ما غیر درب خانه تان در نمی زنیم

ما رو به غیر آل پیمبر نمی زنیم

از بس که باوقار بُوَد برگزیدنی ست

ناز نگاه یوسف زهرا خریدنی ست

نجوای هر شبانه ی قبل از ولادتش

با گریه های حضرت زهرا شنیدنی ست

فطرس ز برکت قدمش بال و پر گرفت

این بال ها به عرش خدا هم پریدنی ست

مهرش در آسمان نبی پر تلألؤ است

تصویر عشق او به پیمبر کشیدنی ست

او شیر را ز دست نبی ارتزاق کرد

بس که لبن ز دست پیمبر مکیدنی ست

اصلاً عجیب نیست که او یک پیمبر است

معراج او به دوش محمّد چه دیدنی ست

شیرین تر از شراب عسل بوسه از گلوست

یعنی که طعم بوسه ی دلبر چشیدنی ست

حس می کنم که زائر شش گوشه می شوم

از بس که عطر سیب حریمش وزیدنی ست

هنگام پای بوسی اش از غم، بری شدم

پایین پا رسیدم علی اکبری شدم

محمد فردوسی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5

هرمت گرفت و شعله ی هیزم شروع شد
دریا تو را که دید تلاطم شروع شد
تاب و تبت رسید به مردم شروع شد
باران گرفت و عطر ترنم شروع شد
شعبان گمانم از شب سوم شروع شد

بابابزرگ با نفحات تو مست شد
لبخند روی لعل لبش بست مست شد
قنداقه را گرفت سر دست مست شد
حب الحسین مست کننده ست مست شد
“مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد”

قلب سیه کجا و دمیدن به آینه
جز زنگ نیست تحفه ی آهن به آینه
من دلخوشم به ناز خریدن به آینه
“آیینه خیره شد به من و من به آینه
آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد”

ای سقف صحن کرب و بلای تو آسمان
جاری ست نام پاک تو در بستر زمان
شیرینی من و نمک لقمه ام بمان
قند لبت که ریخت روی خاک،بعد از آن
خشکید نخل و شرم پیارم شروع شد

فترس(فطرس) به روی خاک تو از بس نوشت پر
این شد خدا برای ملایک سرشت پر
دیوار صحن و مرقد تو خشت خشت پر
وقتی که هست کرب و بلایت، بهشت پر
از نور تو درخشش انجم شروع شد

با تو نداشتم ز حساب و کتاب باک
از عشق توست زنده ام از عشق تو هلاک
بختت بلند،مادر و بابات، آب و خاک
خاک تو را سرشت خدا مثل آب،پاک
از خاک تو بنای تیمم شروع شد

ای نهضتت ادامه ی راه پیامبر
مولود سومین شب ماه پیامبر
چشم تو بود وصل نگاه پیامبر
با آه تو بلند شد آه پیامبر
نامت به لب نشست و تالم شروع شد

کرب و بلا که قبله ی بیت الحرام شد
وقت نماز ،نام تو ذکر مدام شد
دنیا برای نوکرت آقا به کام شد
دادم سلام و رکعت چارم تمام شد
مستی ولی ز رکعت پنجم شروع شد

مظاهر کثیری نژاد


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5

تا نفس هست تا سلامی هست

    بالِ پرواز هست بامی هست

مَحرم است آن کسی که عاشق شد

تا که لیلا بُود پیامی هست

همه جا گشته ایم و فهمیدیم

فقط این گوشه احترامی هست

ما اویسیم و از قَرَن با ما

تا ابد گِرد تو غلامی هست

جبرئیلانِ بامِ عباسیم

تا ابد ما غلامِ عباسیم

روی شانه بریز گیسو را

در به در کن هزار آهو را

چه کمانی درست کرده خدا

تا گره زد به هم دو ابرو را

حق بده، دود می کنند اسپند

خیره شد هر که دید بازو را

سوی محمل نمی رود زینب

تا نسازی رکاب زانو را

قمر خانواده ی زهرا

سومین شیرزاده زهرا

با تو دیدیم صد تَهَمتن را

مردِ مرادنِ مرد افکن را

یال و کوپالِ شیر می ریزد

می کشی تا به شانه جوشن را

رجزی خوان همه بیاموزند

شور شور آور مطنطن را

با زره خود و بیرقت دیدیم

روی این اسب کوهِ آهن را

نه که بر خاک ها عَلم بزنی

وای اگر یک نفس قدم بزنی

شیر در بیشه ها نمی ماند

صائقه در سما نمی ماند

لشکر آنگونه هست گرمِ فرار

که به جز ردِّ پا نمی ماند

تا قدم می زنی به میدان ها

در گلوئی صدا نمی ماند

آنچنان با شتاب می تازی

ردّی از تو به جا نمی ماند

جگرِ سالمی نمی بینی

جز سر و دست و پا نمی ماند

لشکری بود و نیست با عباس

و خدا مست کیست یا عباس

سر فراز از تمامی سرها

سروری کن امیرِ سرورها

حضرت نافذ البصیرۀ ما

با تو یک شاخصند باورها

چقدر خورده ای در روضه

نان و سبزی نذرِ مادرها

چقدر گفت پیشِ تو زینب

خوش به حالِ تمامِ خواهرها

همه در سایه ی تو خوابیدند

روی گل ها گرفته ای پرها

ای تمامیِ غیرت حیدر

شرف الشمسِ حضرت حیدر

با تو ای ماه روشنی داریم

حرف های نگفتنی داریم

چه خیالی است از گِره هامان

دست وقتی به دامنی داریم

شبِ میلادِ تو سرِ سال است

بینِ خود چند اَرمنی داریم

سینه ی ماست جای غمهایت

آه قلبی شکستنی داریم

جانِ ام البنین مرا دریاب

پشت ما، سرزمینِ ما دریاب

حسن لطفی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5

لال بودم مرا زبان دادند

منِ افتاده را توان دادند

زیر خورشیدِ گرمِ روزِ الست

مانده بودم كه سایبان دادند

اِزدحامی عجیب بود امّا

به من از آن همه مكان دادند

خواستند كار عشق را بینند

حال و روزِ مرا نشان دادند

مثلِ آتش شدم مرا سوزاند

به دلم تا حسین جان دادند

نه كه مجنون نه مثلِ فرهادم

خوش به حالم حسین آبادم

اوّل عشق شور شیرین است

بعد از آن روزگار غمگین است

تا كه عاشق شدم همه گفتند

روی پیشانیت چرا چین است؟

"روز اوّل كه دیدمش گفتم

آنكه روزم سیه كند این است"

جگرم را هر آنكه دید گریست

گفت این داغ ارثِ یاسین است

حا و سین و یا و نون مرا دریاب

كه سرم روی شانه سنگین است

حا و سین و یا و نون مرا كُشته

شكر حق این جنون مرا كُشته

روز اوّل كه دید آبم كرد

بعد از آن ساخت و خرابم كرد

به همین فكر می كنم هر روز

عاقبت عشق انتخابم كرد

هیچ كس روی من حساب نكرد

شكر حق مادرت حسابم كرد

تو خودت آمدی پِیَم ورنه

هر دری رفته ام جوابم كرد

از دعاهای مادرم بودم

تا نگاه تو مستجابم كرد

حق بده بر دلم كه دربند است

اوّلین عاشقت خداوند است

از جمالت بهار می ریزد

از جلالت وقار می ریزد

حرف اصلاً نداری و از هر

خطبه ات اعتبار می ریزد

لحظه هایی كه تیغ می گیری

عرقِ ذوالفقار می ریزد

چقدر سر به زیر هر قدمت

لحظه های شكار می ریزد

چشم زینب به گیسویت حیران

چه خوش این آبشار می ریزد

شب پروانه است، بسم اله

هر كه دیوانه است، بسم اله

با تو این آسمان نگین دارد

كه خدا با تو همنشین دارد

تو علی هستی و علی  با تو

دست حق را در آستین دارد

تو علی هستی و علی  وقتی

می زند تیغ آفرین دارد

تو علی هستی و علی  یعنی

از رجز خوانیش زمین دارد

می زند چرخ گردِ خود هر روز

كه علی  ضربِ آتشین دارد

نام تو فاطمی است هم علوی

كه همان دارد و همین دارد

فاطمه  هم حسین  می خواند

زیر دین كسی نمی ماند

در دلم درد بی شماری هست

چند وقتی است روزگاری هست

قسمتم نیست كربلا بروم

این چه غم این چه انتظاری هست

پلكهایم به كار می آید

به ضریح نو ات غباری هست

سنگ فرش حرم بگو آیا؟

قسمتم از تو یك مزاری هست

سفره ات گرم می كنم بَلَدم

خوشی من همین نداری هست

تو كه می خواستی مرا بكُشی

كاش می شد به كربلا بكُشی

تا گدایانِ پُشتِ در داری

تا كه هستیم درد سر داری

دستت از پشتِ در برون آمد

خوب از شرم ما خبر داری

مثلِ منظومه ای و خورشیدی

دور خود چند تا قمر داری

پشتِ در آمدی ولی دیدم

كه تو هم دست بر كمر داری

ارتباطیست از تو با جگرم

چقدر زخم بر جگر داری

تو همه باورِ اباالفضلی

سومین حیدر اباالفضلی

حسن لطفی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5

شعر اعیاد شعبانه

دسته بندی : ,

دریای دُر از دلِ صدف می آید

تبریکِ سه نور ، با شعف می آید

خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند

عطرِ صلوات از نجف می آید

***

شعبان مَه با صفای خاتم باشد

میلاد سه آزادۀ عالم باشد

نذر قدم حسین و عباس و علی

ذکر صلواتِ ما دمادم باشد

محمود ژولیده


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5

ای که در مقــدم تـو بـاد صبــا گُل ریزد

پیـک شادی به نثارت همه جا گُل ریزد

شب میلاد تو عالم اگر عطـر آگیـن است

جبـرئیـل از در و از بـام و هـوا گُل ریزد

ای گُل سـرسبـد گلشـن زهـرا، جبـریل

گربه پـای تو نـریـزد به کجـا گُل ریزد

فطـرس از مقـدم تو شکـر خـدا می گوید

بـال بگشـوده و بر ارض و سما گُل ریزد

خبـری گر ز جمـال تـو بـه یوسف بـرسد

ز سـرشک شعف خود همه جا گُل ریزد

هرکسی نقش ببنـدد به لبش نام حسین

گـوئی از شـاخـۀ پُـربـار وفـا گُل ریزد

ای بقـا یـافتـه دین از تو، به پاس قدمت

خضـر پیـوستــه لب آب بقـا گُل ریزد

احتـرام حـرم از منـزلت و حُرمت توست

هاجر از شـوق تو در سعی و صفا گُل ریزد

هـر زمـانی کـه بـه محـراب نیایش آئی

روی سجّــادۀ محـراب دعـا گُل ریزد

گلفروش چمن عشقی و غیر از تو چه کس

در ره دوست گــه رنـج و بـلا گُل ریزد

تُربت اطهـر و ایثـار تو از بس خوشبوست

گـوئی ازخاک تو در کرب و بـلا گُل ریزد

می چکـد گر که ز چشمان «وفائی»اشکی

به روی خـاک تـو بـا اهـل ولا گُل ریزد

سید هاشم وفائی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5
جبریل آمده خبر داده
به همه مژده سحر داده
خبر از فیض مستمر داده
نغمه ای عاشقانه سر داده
که خدا رزق بیشتر داده
(نخل ام البنین ثمر داده)

نسل عشق است و پا به پای ادب
مادرش میشود خدای ادب
روشنی بخش کوچه های ادب
پسر کعبه نا خدای ادب
ماه شب های عشق آمده است
پاسدار دمشق آمده است

هر کسی بوسه از لبش می چید
در نگاهش حسین را میدید
بغل شاه لافتی که رسید
دست و بازوش را علی بوسید
مادرش گفت او فدای حسین
پسرم نذر بچه های حسین

عبدصالح شد و خدایی شد
بسکه مشغول دلربایی شد
روی خورشید از او طلایی شد
سبک جنگش که مجتبایی شد
با حسن گشت و عاقبت یل شد
کسب بازار عشق مختل شد

خطبه ای خوانده در سفر با عشق
از کلامش رسیده ام تا عشق
پای وعظش نشسته حالا عشق
عشق هم داد میزند ... یا عشق
باب نه , نه , نه ,  بیت حاجاتی
تو  مفاتیحی از مناجاتی

بیکرانی شبیه دریایی
خوش قد و قامتی و بالایی
قبله گاه هزار لیلایی
در نمازت عجیب شیدایی
درس غیرت به آب میدادی
آب را پیچ و تاب میدادی

جرعه جرعه حیات می ریزد
یک نظر ... کاینات می ریزد
پای مشکت فرات می ریزد
از نگاهت صفات می ریزد
باد و باران مسخرت هستند
جمله سرباز لشگرت هستند

روز آخر رسیده , بیماری
حال عشق و تب سفر داری
توی خیمه نگاه تر داری
می روی تا که مشک برداری
جای دستت دو بال میخواهی
رخصت اتصال میخواهی

در تن تو برو بیا شده بود
جای شمشیر و نیزه ها شده بود
دشمن تو چه بی حیا شده بود
قصد اصلیش خیمه ها شده بود
فصل عشق و جنون سرازیر است
از نگاه تو خون سرازیر است

ایمان کریمی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5
یاوالقمر والشمس مزمل ابالفضل
ای قبله گاه شاعربیدل ابالفضل
الفاظ موج ودامنت ساحل ابالفضل
یادائم الفضل علی السائل ابالفضل

توصاحبم هستی و من تنها رعیت
پابوسی ات را کرده ام با شعر نیت

ای حضرت عیسی مسیح ارمنی ها
ای دستهایت دستگیراهل معنا
یاکاشف الکرب تمام اهل دنیا
یا عمی العباس فرزندان زهرا

ای رب این پیمانه ها باب الحوائج
ای پیر سقاخانه ها باب الحوائج

تندیس تقوا و وقار و استقامت
ای برگه ی سبز عبور از قیامت
دست بلند توست اسباب شفاعت
آری قسیم النار والجنه نگاهت

جاری ز سرانگشت توآب حیات است
بوسه زدن بر دست تو از واجبات است

این پینه ی پیشانی تویادگاریست
بین تو و معبود تو هرشب قراریست
ماه عشیره معنی شب زنده داریست
سجاده ی توساغر می های جاریست

روی توجلوه بر رخ مهتاب داده است
اشک تو بوده نخلها را آب داده است

اخم توخشم حضرت پروردگاراست
ابروی تو تکرار تیغ ذوالفقاراست
این چرخش شمشیر یک حمزه تباراست
گفتی انا العباس لشگر درفرارست

از میسره تا میمنه کردی قیامت
کولاک کردی یک تنه کردی قیامت

ساغر لبالب نیست اما بازمی هست
کرببلا گرنیست اما شهرری هست
سجاده پهن وروضه باز و سوزنی هست
درخاطر من روضه های سیبویه است

با روضه می داده است چشمان ترم را
او نوحه دم داده است ای اهل حرم را

تاکه علم افتاد و دست تو قلم شد
زهرا رسید و بیرق روضه علم شد
ذره به ذره ازقد و بالات کم شد
قد حسین بن علی پیش توخم شد

داغ تو را داده خبر تا مشک پاره
وا شد زگوش اهل خیمه گوشواره

محسن حنیفی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5
السلام ای فکر فرداهای من پیشواز روز عاشورای من السلام ای غمزه ی کاری شده عشوه ی از قبل معماری شده ای خدای زارعان کشت ها ای به مسجدهای مردم خشت ها کیستی ای داغ عرفان بر جبین در تحرّک اولین کوه زمین من تو را دیدم که در نذری قدیم برتری می یافت نامت بر کلیم از رُعایا چون وکیلان یاد کن کدخدایی در حسین آباد کن آه ای ستر نوامیس علی کیستی ای مرد قدّیس علی ای بلندای «اُحامی»را ابد تیغ بازِ قل هو الله احد جز تو بعد از چهارده یکتا که شد؟ زیر این هفت آسمان دریا که شد؟ ای سر زلفت خم اندر خم ترین ای جدا و از همه درهم ترین ای ازل قدّ ابد بالای من ای غروب روز تاسوعای من ای علاج دردهای لا علاج دردها دارند بر تو احتیاج بی تو نذری های ما ته می گرفت روضه خوان هم شور کوته می گرفت ای کلیم الله ممتد آمده فوق کُلّ ذی یدٍ یدآمده چون به چشمانت نظر انداخته موسی از دستش سپر انداخته ای نمازت در فلک ذوقبلتین گه به سوی زینبی گاهی حسین تا که بالای سرت مولای توست شاخص قبله قد رعنای توست ای همه قدها نگونسار سرت هرچه پیشانی است بر خاک درت ای به موقوفات زهرایی نخست برترین موقوفه ها دستان توست ای دعای مستجاب فاطمه ای سحاب بی حساب فاطمه بازی طفلان حَکَم دارد، تویی داوری کردن قسم دارد، تویی دجله بازی کار مشک دوش توست دجله پیراهن سر کوی تو شست نبض دریا زیر انگشت تو زد آسمان هم تکیه بر پشت تو زد بوتراب آب ناب قاب چشم حکمران دست ها، ارباب چشم خاک من در روز فهم خوب و بد زیر پای تو دهن وا می کند پس قیامت شور احساس من است صور من عباس عباس من است ای بلور اختصاص فاطمه ای صحابیِ خواص فاطمه ای غرور دختران سوخته عصمت بی معجران سوخته ای به مضمون های نو تدوین شده ای همه خوبان ز تو تضمین شده مزرع سبز فلک مال تو بود هرچه سبزی بود در شال تو بود تو ملائک را ادب آموختی آدمی را هم تو تب آموختی عشق بی تو پاری ای تلبیس بود آدمی دور از ادب ابلیس بود بی تو ملک غبطه آبادی نداشت اینچنین جعفر شدن شادی نداشت تا ثریا راست شد دیوار تو آفرین ها بر تو و معمار تو مادر تو سالها پیش از غزل آفرینش درس می داد از ازل جانمازش معبر جبریل بود چادرش از بال میکائیل بود حضرت مریم به پابوس درش وقت قبلی می گرفت از نوکرش مادر تو انعکاس فاطمه است ظرف تکریم و سپاس فاطمه است ای دو دستت مثل طوبی سربلند اولیاء مداح دستان تواند یاد حمزه می کنند از یاد تو از جگر سوزند با اولاد تو حمزه و عباس! از این تعبیر پاک یک عمو بودن نباشد اشتراک بین صدها نذر رایج تر تویی از همه باب الحوائج تر تویی ای نمکدان های پای روضه ها شورهای انتهای روضه ها ای بلوغ شورهای هیئتی ای دف و تنبورهای هیئتی محمد سهرابی
برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/3/11 - 10:56 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر